از ذهن‌...تا...انگشت‌، فقط ثانیه‌ای !



نمی‌دونم علاقه‌ام به نوشتن بود که وبلاگ‌نویسی رو شروع کردم یا وبلاگ‌نویسی بود که باعث شد علاقه به نوشتن درونم ایجاد بشه. حقیقتاً تفاوتی هم زیاد نمی‌کنه چون در نهایت من این‌جام. با کوله‌باری از تجربه و اتفاقات و داستانا که برای یه آدم سی‌ساله‌ست و نه بیست و دوساله. خوب و بد، زشت و زیبا، سخت و آسون.

به هرحال امیرمهدی الان به این‌جا رسیده و شاید ده‌سال دیگه به این نوشته‌اش بخنده. خدا بخواد دوباره پروژه‌های ترجمه‌ام رو شروع می‌کنم و هرقسمت‌شو این‌جا می‌ذارم.

طبق معمول نوشتن بخش جدایی‌ناپذیر منه، پس اون‌ها هم خواهند بود اما سازوکارش رو نمی‌دونم. شاید داستان به داستان بذارم، شاید قسمت به قسمت. اما بودن‌شون قطعیه.

فعلاً دارم روی مجموعه‌ی اصلیم کار می‌کنم. شاید هیچ‌وقت منتشر نشه اما برام مهمه که تمومش کنم.

چندتا کتاب جذاب هم دیدم که می‌دونم ناشرا دنبال‌ش نمی‌رن. برای همین ترجمه‌شون می‌کنم و می‌ذارم اینجا. احتمالاً فصل به فصل ترجمه کنم .و در نهایت فایل کاملش‌ رو آپلود کنم.

اما حالا داستان چیه که این‌قدر وقتم آزاد شده. به لطف عده‌ای نمک‌نشناس، وقت آزاد خیلی زیادی پیدا کردم که متعلق به خودمه. به نوعی خودم آقای خودم هستم و از کوته‌فکری افراد مختلف به‌نظر خارج شدم. می‌تونم به نوبه‌ی خودم و اون‌جور که می‌دونم درسته تاثیرگذار باشم.

پس اون‌جوری که زبان‌انگلیسی رو یاد گرفتم، ازش استفاده می‌کنم تا اثر باکیفیت رو بدم دست خواننده‌ها. اون‌جور که یاد گرفتم بنویسم، داستانمو می‌نویسم تا توانایی‌ها دیده بشن.

به‌زودی

چهارشنبه، هفتم آذر هزار و سیصد و نود و هشت


واقعاً یادم نیست آخرین باری که قصد نوشتن داشتم ، کی بود !

این هم از مزیت های کنکوری بودنه ! همه چیو باید ببوسی بذاری کنار ، حتی طلایی ترین دوران زندگیتو که چی ؟!

بر اساس مزخرف ترین نوع آموزش ، نه بر مبنای عقل و دانش ، بلکه با چندتا درصد بی ارزش که سگ محله هم میتونه با تقلب و هزار و یک پارتی بازی بدست بیاره ، بری بشینی سر یه دانشگاه !

به قول یکی از دوستام ،

واقعاً به کجا می رویم ؟

همین فشار های کنکور میشه که مجبوری تا نه و نیم شب مدرسه باشی و درس بخونی . البته مجبورت می کنن !

همین میشه که وقتی میرسی خونه و انتظار آرامش داری ، بخاطر حرف های یک عدد نفر خرسکبچه ( به قول خواهر عزیزم !!!!) باید به عالم و آدم جواب پس بدی !

همین میشه که سر هر امتحان دست و پات میلرزه که نکنه درصدم بیاد که فلان و بهمان بشه !

آره . اینجا ایران است !

واقعا جواب بسیاری از سوالاتمون همین یک جمله است . اتفاقاتی که فقط در این کشور میافته !

یه موقعی سگ وهابی های عربستان به پای ایران و شاهش میافتادن که قیمت نفت بالا بره . حالا کشور های مجهول الهویه ای مثل جیبوتی روابطش رو با ما قطع می کنه !

از کجا به کجا رسیدیم !!!!

البته عجیب نیست دست پخت دوستانه !!!


از کجا رسیدیم به کجا !

دل آدم وقتی تبدیل بشه به انبار ، همینطوری میشه .

همین میشه که میشینی پشت یه گوشی قرضی با هزار ترس و لرز که نکنه بیان الان منو بگیرن ، بعد ماه ها تایپ کنی بلکه سبک شی !!!

این هم از مزیت های کنکوری بودن !!!




گاهی اوقات نمی دانم چه باید بگویم .
مانند الان !
.
.
.
اما .
الان خودمم و خودم !
بدون عصبانیت هایی که پشت هزاران نقاب پنهانشان می کنم .
اینجا دیگر پادشاه سایه ای نیست !
کامنت های . مهم نیست !
اینجا پسرکی 20 ساله نشسته.
پشت لپ‌تاپ
اینجا پسرکی نشسته ، 
که در این دنیا
دلش به چندنفری خوش است .
افرادی که می تواند حدس بزند ، 
شاید به این راحتی ها عوضش نکنند !
اگر ناراحت می شوند ، قهر نمی کنند بروند !
وقتی قلبت درد میگیرد ، برایت نگرانند ، حتی اگر نتوانند کاری بکنند!

اینجا دست نوشته هایی در اوج غم ، شادی ، حسرت و خشم قرار می گیرد . 
احساساتی خالص ، نه دروغین ، بدور از هر گونه احساس نیازی !

اینجا پسرکی نشسته ، 
که براحتی با بارش باران آرام میشود . 
دوست دارد بارش قطرات باران را روی خودش حس کند ، حتی به قیمت بیماری !
دوست دارد تا زیر گنبد لایتنهایی آسمان بشیند ، 
و به رابطه های جهان فکر کند 
تا خوابش ببرد !
اینجا پسرکیست ، 
که آرزوهایی دارد بی نهایت بزرگ
بخاطرشان مسخره هم می شود .
ولی باز هم تکرارشان می کند !
آرزوهایی که شاید میگویم شاید . 
برنامه ریزی های عظیمی که بیشتر مانند یک خیال زیباست .
اما .
این پسرک زندگی اش را پای این برنامه ریزی ها گذاشته .

اینجا جان من است !
جایی که برای خودم می نویسم ! شاید آرام شوم و جایی که شاید تو نوشته هایش را بخوانی !
اینجا جای من است !


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

Oscar خدا هست بهترین تک ستاره سونگ ایل گوک kamel فیلم بازا حقوقدان منابع آزمون کارشناسی ارشد کشاورزی Luis کيف پول چرمي